کودکی در من آهنگ امیدواری می نوازد

عصر خوابیدم..

دوست دوران دبیرستانمو می دیدیم باهمییم ولی در مدرسه ابتدایی که من درس خوندم..

توی خوابم دوستم ناراحت بود و گریه می کردومن برای بچه های کلاس و معلم مدرسه توضیح

می دادم علت گریه طیبه چیه؟

حالا بعدش خودمومی دیدم که سرجام خوابیدم رو پهلو راستم بودم چرخیدم دیدم یه مرد زشت با لباس عربی سفید ازینا که روسری روی سرشان هست

چهره ش سیاه بود داشت گردنمو محکم فشار میداد و با اون یکی دستش محکم دوتا دستمو گرفته چون سعی

می کردم دستشو از روی گردنم بردارم

هرچی سعی می کردم مامان رو صدا بزنم بیاد کمکم اینو بندازن بیرون کسی نبود و منم نمی تونستم جیغ بزنم صدام از گلوم بیرون نمی یومد ومن با همین صدای خفیف ابنو لعنت می کردم میگفتم هزار لعنت خدا به گردن سیاه شیطان..

(انگار شیطان بود، نمی دونم کی بود یا چی بود ولی قیافه سیاه و زشتی داشت شبیه آدم نبود)

با این جملاتم از قدرت فشارش رو گردنم کم میشد

یه لحظه از خواب بیدار شدم حس فشار روی گردنم حس می کردم دستمو گذاشتم روی گردنم..

قلبم تند تند می زد

هرچی مامان رو صدا کردم نبود پتورو زدم کنار رفتم توی حیاط مامان رو صدا کردم نبود

نبودش رفته بود بیرون..

20 دقیقه ای هنوز تنگی نفس داشتم توی حیاط نشستم وبا تمام وجود فقط نفس می کشیدم

تا اینکه مامان اومد بش میگم همچین خوابی دیدم

میگه کاش خفه ات کرده بود...

دوباره رسیدم اینجا من توی خوابمم هیچکس تر از هیچکسم..

بیش از نیم ساعت گذشته ومن همچنان احساس تنگی نفس دارم..


برچسب‌ها: موقت 1
نوشته شده در دوشنبه یازدهم فروردین ۱۴۰۴ساعت 16:46 توسط 👻| |


آخرين مطالب
» خلوتی بابد
» خراب کاری
» تبریک مجازی طور
» شروع آلپرازولام
» من اومدم اما تو رفته بودی
» چند دقیقه با خواهرم
» هوش مصنوعی عزیزم
» امشب
» سردرد
» تلخ و شیرین

 Design By : Pichak